برنارد «بنگ بنگ» روزیسکی، مشتزن بازنشسته، پس از دیدار مجدد با نوهاش که از او جدا شده، الهام میگیرد تا شانس خود را در تمرین امتحان کند. در حالی که تمرینات آنها، بنگ بنگ را از چالهای که در آن زندگی میکرد، بیرون میآورد، همه انگیزههای او را زیر سوال میبرند، از جمله دوست دختر سابقش از دههها پیش که از ظهور برقآسای بنگ بنگ در این ورزش در دهه ۸۰ و همچنین رقابت با حریف سابقش، پسرعموی همسرش و نامزد شهرداری دیترویت، دارنل واشنگتن، مطلع بود. آیا بنگ بنگ صرفاً خشم موروثی خود را به ارث برده است، یا نوعدوستی واقعی در پشت آموزشهای او وجود دارد؟