

پس از یک تصادف رانندگی، دکتر میراندا گری، روانشناس جنایی، به هوش میآید و متوجه میشود که در همان آسایشگاهی بستری است که در حال حاضر در آن مشغول به کار است. او به قتل همسرش، دکتر داگلاس گری، متهم شده است - اما هیچ خاطرهای از ارتکاب جرم ندارد. در حالی که او سعی میکند حافظه خود را بازیابد و همکارش، دکتر پیت گراهام، را به بیگناهی خود متقاعد کند، روحی انتقامجو از او به عنوان مهرهای زمینی استفاده میکند که همه را بیشتر به گناهکار بودن او متقاعد میکند.