یاپ و مارتیه تقریباً ۵۰ سال است که با هم هستند. یاپِ بدخلق و پیر دیگر علاقهی زیادی به انجام کارهای زیاد ندارد، اما مارتیه، با وجود سردرگمیهای گاهبهگاهش، هنوز مشتاق است هر چیزی را که زندگی ارائه میدهد، بپذیرد. وقتی این زوج نامهای از یک دوست قدیمی در تعطیلات دریافت میکنند، مارتیه موفق میشود شوهر بیمیل خود را متقاعد کند که در اروپای جنوبی به دیدار او برود. پس از سالها، این زوج سوار ماشین قدیمی خود میشوند تا بار دیگر سفری را در اروپای کاملاً تغییر یافته آغاز کنند - در تمام طول مسیر با هم مشاجره میکنند، اما خاطراتی را یکی پس از دیگری کشف میکنند. در طول سفرشان، یاپ به این نتیجهی دردناک میرسد که همسرش علائم فزایندهای از زوال عقل را نشان میدهد. با درک اینکه همه چیز در شرف تغییر است، آنها دوباره کشف میکنند که چه چیزی را در مورد یکدیگر دوست دارند.